

سبد خرید شما خالی است.
این کتاب قصه چهارمین کتاب از داستان های چشم قلمبه میباشد که برای کودکان و خردسالان مناسب است.این کتاب توسط انتشارات آریا نوین در ۱۰ صفحه به چاپ رسیده است.
کتاب داستان های چشم قلمبه نخودی : روزی روزگاری دور در روستایی زن و مرد پیری زندگی میکردند، آنها خیلی با هم مهربان بودند اما فرزندی نداشتند. روزی زن خانه تصمیم گرفت که آش نذری بپزد تا شاید خداوند به آنها فرزندی بدهد پس مشغول کار شد.
نخودها را یکی یکی پاک کرد و داخل قابلمه ریخت که ناگهان یکی از نخودها بیرون پرید و تبدیل شد به یک دختر بچه خیلی کوچولو و ریزه میزه و زیبا، پیرزن گفت وای خدایا، تو دیگه کی هستی؟ من نخودیام دختر شما، مگه همین را از خدا نمیخواستی؟ خوب منم اومدم تا دخترت باشم.
این کتاب توسط انتشارات آریا نوین در ۱۰ صفحه به چاپ رسیده است.
تعداد صفحات | 10 صفحه |
---|---|
نویسنده | معصومه سلمان |
ناشر | انتشارات اریا نوین |
تعداد جلد | جلد چهارم |
موضوع | داستان |
شابک | 9786007957189 |
سلامت فیزیکی کالا |
شما هم درباره این کالا پرسش ثبت کنید